khooneye doost خانه دوست کجاست؟
یک روزی یه تاجری برده می فروخت و برای این که برده ها پول خوبی فروش برن برا هر کدوم از اونا هنری رو می گفت برای یکی از برده ها این خصوصیت رو گفت که این برده می فهمه کی تشنه اس و کی سیراب یه مرد ثروتمندی هم این برده رو به قیمت گزافی خرید و برد تا توی مهمونیش حسابی کلاس بزاره
توی مهمونی این برده کنار سفره ایستاد تا زود بفهمه کیا تشنن تا براشون آب ببره همینطوری که ایستاده بود هرکی از اون آب می خواست می گفت که نه تو تشنه ات نیست و داری دروغ می گی و به هیشکی آب نمی داد تا این که یه مردی از سر جاش بلند شد و رفت تا خودش آب برداره بخوره اینجا بود که اون برده داد زد: این مرد تشنه اس
حالا این داستان کجاش آموزنده بود اولا ما باید بدونیم که اگه تشنه شدیم با حرف دیگران سیراب نمی شیم سراب هم کافی نیست (مثل این عرفانهای رنگارنگ که هر کدوم با یه بهونه ای قصد سر کیسه کردن ما رو دارن به قول یکی از اساتید هرکی گفت من عارفم بدونید دروغ می گه) و فقط با آب واقعی تشنگی از بین می ره
ثانیا اگه واقعا تشنه شدیم دیگه صبر نمی کنیم بلکه نمی تونیم صبر کنیم تا کسی برامون آب بیاره و خودمون می ریم دنبال آب یعنی
اگه واقعا از دروغ بدمون اومد می دوییم طرف صداقت
اگه از گناه تنفر پیدا کردیم یه لحظه به اون فکر نمی کنیم
اگه.......
اگه.......
و اگه های بسیار که هرکی از دل خودش بهتر خبر داره
پس باید یادمون باشه که اول از همه ما باید تشنگی تو خودمون ایجاد کنیم تا
آب کم جو تشنگی آور به دست تا که آبت جوشد از بالا و پست
Design By : Pichak |