khooneye doost خانه دوست کجاست؟
|
امتیاز : |
کالج اورستاد دانمارک
دانشگاه صنعتی نانیانگ سنگاپور
مرکز اطلاعات، کامپیوتر و علوم هوش مصنوعی دانشگاه ام آی تی
دپارتمان فلسفه دانشگاه نیویورک
دانشکده هنر ویکتورین ملبورن
دانشگاه آرکادیای پنسیلوانیا
کالج Miami-Dade
دانشکده هنر مریلند
کالج معاصر متزو در هلند
دانشگاه هنینگ لارسن در دانمارک
سالن کنفرانس دانشگاه ناپیر
دانشگاه کپنهاگ
دانشگاه ناتینگهام
طاووس یمانی، یکی از شخصیتها و پارسایان و عارف مسلکان معروف عصر امام سجّاد ـ علیه السلام ـ و امام باقر ـ علیه السلام ـ بود که برای خود شاگردانی داشت که به اصحاب طاووس معروف بودند.
ابوبصیر میگوید: با جمعی از دوستان، در محضر امام باقر ـ علیه السلام ـ ، در کنار کعبه نشسته بودیم، در این هنگام طاووس یمانی با جمعی از اصحابش به محضر امام باقر ـ علیه السلام ـ آمد و عرض کرد:
«آیا اجازه میدهی چند سؤال کنم»؟ امام باقر ـ علیه السلام ـ : بپرس.
در غوغای زندگی تا سکوت مرگ دوستت دارم ، تاوان آن هر چه باشد ، باشد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوستت دارم؛
این تعارف نیست
زندگی ِ من است!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ....
دو روز مانده به پایان جهان، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود، پریشان شد. آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد و بیراه گفت! (فرشته سکوت کرد)
آسمان و زمین را به هم ریخت! (فرشته سکوت کرد)
جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت! (فرشته سکوت کرد)
به پرو پای فرشته پیچید! (فرشته سکوت کرد)
کفر گفت و سجاده دور انداخت! (باز هم فرشته سکوت کرد)
دلش گرفت و گریست به سجاده افتاد ! ( این بار فرشته سکوتش را شکست و گفت
قلب زنان جهان را میچرخاند!(خانمها بخونید و افتخار کنید..)!!!
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود....شش روز می گذشت ....
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:
چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟
خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای ؟
او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
دنیا جایگاه آزمایش و تربیت است، محلی برای ساخته شدن و جمع کردن توشه است. قیامت نیز دادگاه عدل الهی و رسیدگی به خوب و بد است که اگر نباشد ظلم و نقص است. بهشت و جهنم هم فلسفه روشنی دارند. اما فلسفه وجودی عالم برزخ چست ؟
خداوند جهان را با قوانین تکوینی مخصوصی آفرید که همواره تمام امور جهان از طریق این قوانین انجام می شود. نقض در قوانین الهی راه ندارد. خداوند خود نیز برخلاف قوانین عمل نمی کند. این مقتضای حکمت اوست. برای بوجود آمدن انسان باید مرحله نطفه وسپس مرحله جنین وبعد از آن مرحله تولد و...سپری شود .جهان نیز برای تکامل و درک حقایق قیامت ورسیدن به جهان های ماورای درک بشر همچون بهشت و جهنم باید یک سیر تکاملی را طی کند عالم برزخ یکی از مراحل مهم در سیر تکاملی این جهان و مقدمه ایجاد قیامت است. عالم برزخ هم جهان هستی را برای درک قیامت آماده می کند و هم به ظرفیت انسانها اعم از خوب و بد می افزاید ظرفیتی که لازمه طبیعی درک جهان برتر است .
مرگ لحظه ای ناگزیر در زندگی هر موجود زنده ای است فقط کاش همیشه قدر یکدیگر را بدانیم و می خواهم طوری بمیرم که کسی کینه ای از من به دل نداشته باشد.
پوریا پورسرخ
می خواهم لحظه ای این اتفاق برایم بیفتد که وقتی به پشت سرم نگاه می کنم کاری نکرده باشم که از انجامش پشیمان و شرمنده باشم.
مهناز افشار
دلم نمی خواهد خفه شوم یا در آب غرق شوم مرگ هر چه با آرامش و بی سر و صداتر باشد بهتر است.
اردلان شجاع کاوه
به قول شاعر نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد اما دوست داشتم نوع مردنم را می دانستم تا خودم را آماده کنم.
فلامک جنیدی
فقط مریض نباشم و در بستر بیماری نمیرم کافی است.
یوسف تیموری
کاش جوری بمیرم که همه بگویند حیف شد که مرد نه اینکه راحت شدیم یا مثلاً از دستش خلاص شدیم و این جور حرف ها.
نیما مسیحا
خیلی خوب است که آرام بمیرم مثلاً در خواب و … امیدوارم آن لحظه خدا از من راضی باشد.
و شعری از زنده یاد فریدون مشیری
چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟
مپندارید بوم ناامیدی باز
به بام خاطر من میکند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است
مگر می، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد
مگر این می پرستی ها و مستی ها
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟
مگر افیون افسونکار
نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
مگر دنبال آرامش نمی گردید
چرا از مرگ می ترسید ؟
کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند
نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند
چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
بهشت جاودان آنجاست
گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست
سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است
نه فریادی، نه آهنگی، نه آوایی
نه دیروزی، نه امروزی، نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا از مرگ می ترسید ؟
خاک میپاشید تا خورشید را پنهان کند!
حال آن که خاک بر سر خودش می ریزد...
Design By : Pichak |