khooneye doost خانه دوست کجاست؟
در کوچه یا خیابان، خانه یا اداره به هر طرف که سر بچرخانید کسی را مییابید که یک دستگاه تلفن همراه را به گوشها چسبانده و گرم صحبت است. زندگی بدون این وسیله دیگر برای ما غیرممکن به نظر میرسد، اما آیا واقعاً از خطرهای آن نیز آگاهی کافی داریم؟
بررسیها نشان میدهد که فقط 4دقیقه چسباندن تلفن همراه به یک سمت سر باعث میشود دمای آن قسمت نزدیک به 13 درجه افزایش پیدا کند. خودتان میتوانید حدس بزنید با یک ساعت مکالمه چه اتفاقی برای سر بیچاره ما میافتد. شانس آوردهایم اگر مغز درون کاسه سرمان نجوشد!
به نظر نمیرسد کارخانههای سازنده گوشیهای همراه علاقهای داشته باشند که اطلاعات بهداشتی لازم را به کاربرانشان ارائه بدهند. آنها فقط دوست دارند بیشتر بفروشند. اما خطر امواج تلفن همراه یک خطر واقعی است که شوخیبردار هم نیست.
مطابق جدیدترین بررسیها تلفن همراه خطر نوعی تومور بدخیم مغزی به نام «گلیوما» را به طور واضحی افزایش میدهد. البته اگر تومورهای خوشخیم مغزی را هم در نظر بگیریم، مسأله بغرنجتر میشود. بدتر از همه این که این تومورها در کاربرانی که در سنین زیر 20سال استفاده از تلفن همراه را شروع میکنند بیشتر است.
درژرفای اسرار قرآنی می توان از رموز و هر آنچه سبزوزرد،سیاه و سفید،سرخ و کبود دردل دارند وبا ما می گویند نام برد.«...ولا رطب ولا یابس إلا فی کتب مبین»؛(انعام59)هیچ ترو خشکی در جهان نیست مگرآنکه در کتب مبین مستور است و گنجانده شده است.
یک روزی یه تاجری برده می فروخت و برای این که برده ها پول خوبی فروش برن برا هر کدوم از اونا هنری رو می گفت برای یکی از برده ها این خصوصیت رو گفت که این برده می فهمه کی تشنه اس و کی سیراب یه مرد ثروتمندی هم این برده رو به قیمت گزافی خرید و برد تا توی مهمونیش حسابی کلاس بزاره
مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است که باعث ازدحام همیشگی زائران مشتاق بر گرد آن میشود. تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام میرسد. کم نیستند کسانی که تنها به نیت زیارت این شهید عزیز به بهشت زهرای تهران و قطعه 26 آن سر میزنند.
شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامیکه او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
... مفضل غرق در کلام امام بود و از این همه عظمت و حکمت که در جای جای نهادِ زمین و آسمان و خویش، خدا را فریاد میزدند، در بهت! ، که امام بعد از بیان علت باهوش نبودن و خالی الذهن بودن انسان در هنگام تولد، فرمایشش را اینگونه پی گرفتند:
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که …
اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین میبارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش….
و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم.
شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان تو بوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو….
گفتم: به چشم.
در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست میداشتم بر موجی که مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز میگریختم.
هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمیشناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم . پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟
قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست…
به خدا نگاهی کردم؛ مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم، میدانست.
با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمیبینی که در بطن وجودش موجودی را میپرورد؟
من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم…
من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ویل تهدید کردی ؟!
خدا گفت: من؟!!
فریاد زدم: شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!!
خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا …
و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرفهای پیشینش را تکرار میکند …
به گزارش شبکه ایران به نقل از صراط، وی در بخشی از سخنانش گفت: شهردار چگونه می تواند جدول های خیابان را رنگ آمیزی کند در حالی که برخی از مساجد با مشکلات جدی مواجهند.
قرائتی افزود: بالاخره دوران مسئولیت شما در شهرداری پایان مییابد، امروز و فردا مسئولید آیا میتوانید پس از پایان مسئولیت خود پاسخگو باشید؟
چگونه است که به فضای سبز و چمن و جدول های خیابان رسیدگی میکنید اما به مساجد نه؟
رئیس ستاد اقامه نماز در بخشی دیگر از سخنانش خطاب به مردم گفت: چطور میتوانید برای دخترتان خانه بسازید اما 100 هزار تومان به مسجد کمک نمیکنید.
وی درپایان خطاب به مسئولین مساجد هم گفت: برنامههای مساجد نباید طولانی باشد دو نماز به یکدیگر نزدیک باشند، سخنرانی بین دو نماز شبیه گروگانگیری است سخنرانی یک دقیقهای هم داریم.
وی همچنین بیان داشتند: در هیات امنای مسجد شخص نوجوان و دبیر و استاد دانشگاه و افراد تحصیلکرده باشند در هیات امنا یک خانم تحصیلکرده هم باشد چون حضرت مریم خادم مسجد بود .
Design By : Pichak |